اگر مانده بودی تو را تا ...

بعداز یک فیس تایم بیست دقیقه ای بود که آسمان آبی سعادت من تیره و تار شد ......نشسته ام به دورنمای آینده ام نگاه می کنم و به مسافر خسته ای فکر می کنم که درراه است می آید تا همه ی آنچه را از دست داده پس بگیرد ! تو را چه می شود ؟ ؟؟؟ اگر مانده بودی تو را تا ......

ساعتهاست نشسته ام در کنار باغچه قشنگی که گوشه ی تراس برایم درست کرده ای نشسته ام و پرسه می زنم در خاطرات خوش یکساله مان صدای خنده های تو در گوشم می پیچد یاد قول و قرارهایمان می افتم یاد کافه هایی که با هم رفتیم یاد فیلم هایی که باهم دیدیم یاد خریدهایی که باهم کردیم یاد غذاهایی که باهم پختیم یاد دعاهامون پای سفره ی هفت سین یاد لحظه ای که سال تحویل شد یاد همه ی روزهای خوب باهم بودن فکر نداشتنت دیوانه ام می کند , اگر مانده بودی تو را تا ......

اشتباهات دانه درشت ، ندانم کاری هایی که انگار قرار نیست تمامی داشته باشد را جمع کرده ام دوروبر خودم دستهای یخ کرده ام را قلاب کرده ام دور زانوانی که مثل بید می لرزند امروز دست دلم را گرفتم و کشاندمش درخلوتم که حرف بزنم دلداری اش دهم اما می بینم هیچ حرف خوشحال کننده ای برای گفتن ندارم با خودم فکر می کنم وقتی که فردا ها را نمی شود پیش بینی کرد چه وعده ی امیدوارکننده ای می توانم به دل بیچاره ام بدهم قرار نیست گولش بزنم که صبور باش فردا روز بهتری ست ! اگر مانده بودی تو را تا ......

کاش می شد زمان را همین جا نگه دارم که اگر می شد ... اگر مانده بودی تو را تا ......

چقدر حرف دارم برای گفتن کجایی ( ه ) جان دقیقاً کجایی دلم را می لرزاند وقتی همه ی راه های ارتباطی مسدود می شود خودم را سرزنش می کنم برای روزی که حال دل تو دوست قدیمی عزیزم خوب نبود و من با یک خداحافظی سرد تنهایت گذاشتم یخ می کنم وقتی می شنوم مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد نگران می شوم وقتی تاریخ آخرین پست تو دوست وبلاگنویس قدیمی و دوست داشتنی ام دور است بغضم می گیرد وقتی از تو بی خبرم! و تو تو نمی دانی که چقدر حالم بد می شود از بی جواب ماندن پیام های صوتی اگر مانده بودی تو را تا ......

نمی دانم چرا درست وقتی همه چیز سرجای خودش است وقتی روزهای زندگی بوی عطر عاشقی می دهد وقتی خنده ها از ته دل می شود وقتی ساز دل کوک کوک است یکهو اتفاقی می افتد که می گوید تمام شد سهم ات از لذت روزهای زندگی همین قدر بود آرامش قهقهه ها ساز  آواز و عاشقی بس است اگر مانده بودی تو را تا ......

مبادا خیال کنی یکبار دیگر دستانم را در دستانت می گذارم تا دوباره قصه مان آغاز شود ! چمدانت را بردار و برو لطفاً اگر مانده بودی تو را تا ......

نویسنده: - - چهارشنبه ۱۳٩٦/۳/۱٠

حرف هم را قبول ندارند دل یک چیز می گوید عقل چیز دیگری تو بگو با این کشمکش های عقل و دل چه کنم ؟ه عزیز و مهربانم دوست قدیمی دوست داشتنی اگر گذرت اینجا افتاد بدون با خداحافظی که از تو کردم روی آن را نداشتم بگویم ه جان من برگشتم بیا و مرا بخوان !

اگر مانده بودی تو را تا ......

نویسنده: - - پنجشنبه ۱۳٩٦/۳/۱۱

وقتی دلم میگیرد خیالم راحت است که کسی مثل تو رادارم تویی که ساعتها به حرفهایم گوش می دهی و می شوی سنگ صبورم و آرامم می کنی آنقدر آرام که همه ی فکر و خیال های آزار دهنده را پس می زنم و به قراری که با هم گذاشته ایم و به روزهای خوبی که تو قولش را داده ای فکر می کنم !.قرارمون یادت نره ها

اگر مانده بودی تو را تا ......

نویسنده: - - پنجشنبه ۱۳٩٦/۳/۱۱

هنوز هم یاد تو تاب می خورد در ذهن من آخه چراااااااا ؟ آخه چرا ...... چراااا ؟ تو بگو چرااااا؟این یعنی هنوزم یه گوشه ی قلبم به اسم توست ؟؟

اگر مانده بودی تو را تا ......

و تو انگار قرار نیست بروی از یادم نویسنده: - - سه‌شنبه ۱۳٩٦/۳/٢ یک بعدازظهر آرام یک دورهمی دونفره تمرین ساز و زمزمه ترانه های عاشقانه یادگاری از روزهای دور خستگی این چند روزه ی شلوغ و پرکار را از تنم بیرون برد خوش بودم و خوشحال ساز بود و آواز که یکهو دلم برای آن روزها تنگ شد آنقدر که دلتنگی شد یک بغ اگر مانده بودی تو را تا ......

درباره نویسنده

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم یادم می افتد دلتنگی هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست / آنا گاوالدا.

نویسندگان وبلاگ

صفحات اختصاصی

مطالب اخیر

کلمات کلیدی مطالب

آرشیو وبلاگ

دوستان من

کدهای اضافی کاربر

اگر مانده بودی تو را تا ......

نویسنده: - - سه‌شنبه ۱۳٩٦/۳/٩

همه ی حرفهایت منطقی ست اما تو بهتر از هرکسی می دانی که من هیچوقت دختر حرف گوش کنی نبودم حالا هی بیا و بگو فلان است و بهمان ، اصلاً بگذار همه ی عالم بفهمند دلیل خوب بودن حال دلم را .....! تو که دوست چند ین و چند ساله ی منی روزهای پر درد مرا یادت رفته؟ ها ؟حالا که روزگار دارد جبران آن روزها را می کند مرا بفهم لطفاً

اگر مانده بودی تو را تا ......